دلنوشته
سلام مولای ما ، مهدی جان
یکی از همین روزها ، پنجره ها را که بگشاییم می بینیم در اوج سرما ، ناگهان بهار ، بساط معطر و صورتی رنگش را همه جا پهن کرده است .
بیماری رفته است …
فقر ، مرده است …
جنگ ، واژه ای بی مفهوم شده و رنج ، برای همیشه از یادها رفته است …
یک روز ، که خیلی هم نزدیک است ، پنجره ها را که باز می کنیم ، می بینیم شمیم زهراییِ هزار گل نرگس ، فضا را پرکرده …
نگاه می کنیم و می بینیم تو آمده ای …
[شنبه 1400-08-08] [ 08:50:00 ق.ظ ]