زمیڹ بہار را بہانہ ميڪند، و زنده ميشود… و مڹ براے زندگي تو را بہانہ ميڪنم و چشمـانم را ڪہ هر صبــح براے زودتر دیدنت، بیـدار ميشوند. سلام بہانہ زندگيام طلوع ڪڹ
دلمون خیلی گرفته، ما شدیم جاماندگان از غافله عشق، اما ان شاالله سال دیگه تلاش میکنیم بریم.
امسال از 17 مهر تا اربعین حدود ده روز بچه ها تو دارالذکر مدرسه جمع میشن ایستگاه صلواتی زدیم و زیارت عاشورایی میخونیم خیلی آرامش بخشه مخصوصا الان که خیلی چیزهای با ارزشی رو باهم از دست دادیم ومشکلات زندگی طاق ما رو بریدن، شکر خدا که سرباز آقا هستیم و دلمونو شاید داریم به دل آقا نزدیک میکنیم که درد جامعه درد ما شده البته ما کوچیکتر از اون هستیم که بتونیم درک کنیم اما در حد خودمان دعا میکنیم .
دعا میکنیم که روزی در این فضای ناشنا تو آیی و بهم زنی تمام رسم ناشنا
تو آشنا ترینی و کنی به عهد خود وفا دلا بسوز چون منی نشد کنم وفا وفا